روزها فکر من اینست و همه شب سخنم ////////// که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود ////////// به کجا می روم آخر ننمایی وطنم

مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا ////////// یا چه بودست مراد وی از این ساختنم

خنک آنروز که پرواز کنم تا بر دوست ////////// به هوای سر کویش پروبالی بزنم

کیست آن گوش که وا می شنود آوازم ////////// یا کدامست سخن می نهد اندر دهنم

تا به تحقیق مرا منزل و ره ننمایی ////////// یکدم آرام نگیرم نفسی دم نزنم

می وصلم بچشان تا در زندان ابد ////////// از سر عربده مستانه بهم درفکنم

نه به خود آمدم اینجا که به خود باز روم //////////  آنکه آورد مرا باز برد تا وطنم

تو مپندار که من شعر بخود می گویم //////////  تا که هشیارم و بیدار یکی دم نزنم

شمس تبریز اگر روی به من ننمایی //////////  بالله این قالب مردار بهم درفکنم

درمیان و من و معشوق همینست حجاب //////////  وقت آنست که این پرده به یکسو فکنم

پیرهن می بدرم دمبدم از غایت شوق //////////  که وجودم همه او گشت و من این پیرهنم

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک //////////  چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم

*ای نسیم سحری بوی وصالش به من آر  ////////// تا من از شوق قفس را همه در هم شکنم*

 

استاد الهی قمشه ای در ارتباط با این غزل حضرت مولانا می فرمایند تمام سوالهای عالم

 در بیت دوم این شعر خلاصه شده است و کسی که بتواند به این سه سوال پاسخ دهد

 تمام مشکلات هستی برایش آسان خواهد شد.

**************************************************************************************

انتخابات ریاست جمهوری دهم ایران

دهمین دوره ی ریاست جمهوری ایران با مشارکت 85درصد واجدین شرایط برگزار شد و طی آن

 "محمود احمدی نژاد" با بیش از 24 میلیون و نیم رای برای مدت چهار سال دیگر بالاترین مسئولیت اجرائی کشور را

برعهده خواهد داشت.

اما دو نکته:

دوستداران و علاقمندان به تفکرات سایر کاندیداهای محترم عنایت داشته باشند که امروز دیگر وقت رقابت و

سنگ اندازی نیست. از امروز باید دست در دست هم میهن خویش را کنیم آباد

به قول آقای موسوی باید کاری کنیم که این شکافی که بین مردم بوجود آمده برطرف شود

اما علاقمندان به محمود احمدی نژاد:

کار شما تمام که نشده هیچ! بلکه تازه شروع شده است.

شما از امروز باید به عنوان دوستان با ارائه راهکارها و نمایش راههای پیشبرد اهداف، کمک به رسیدن به درجات عالی را

 برای ایران انجام دهید.

لذا از تمام مردم ایران خواستارم تا برخیزید.

 **********************************************************

جوانان ایرانی چه میزان با مشاهیر خود آشنا هستن؟

جوانان ایرانی چه میزان با مفاهیم قانون اساسی، دموکراسی، آزادی و ... برخورد کرده اند؟

جوانان ایرانی چه  تعریفی برای ایرانی بودن خود دارند؟

جوانان ایرانی چه فرهنگی را به عنوان دیرینه ی تاریخ برای کشور خود قلمداد می کنند؟

 

متاسفانه به جز معدوی، جوانان ایران زمین به این مسائل چندان آگاه نیستند (نمونه اش خود بنده).

باید کاری کرد.

تصمیم بر آن گرفته شد تا با کمک تنی چند از دوستان عزیز حرکتی خودجوش انجام گیرد و به کمک خودِ جوانان،

 تعالی شناخت در تمام زمینه ها سبب گردد. امید آنست موثر واقع گردد.

************************************************************************

زن جوانی در سالن فرودگاه منتظر پروازش بود . چون هنوز چند ساعت به پروازش باقي مانده بود، تصميم گرفت براي گذراندن وقت کتابي خريداري کند. او يک بسته بيسکوئيت نيز خريد و برروي يک صندلي نشست و در آرامش شروع به خواندن کتاب کرد...

 مردي در کنارش نشسته بود و داشت روزنامه مي‌خواند.

 وقتي که او نخستين بيسکوئيت را به دهان گذاشت، متوجه شد که مرد هم يک بيسکوئيت برداشت و خورد.

او خيلي عصباني شد ولي چيزي نگفت.

 پيش خود فکر کرد: «بهتر است ناراحت نشوم. شايد اشتباه کرده باشد.»

 ولي اين ماجرا تکرار شد. هر بار که او يک بيسکوئيت برمي‌داشت ، آن مرد هم همين کار را مي‌کرد. اين کار او را حسابي عصباني کرده بود ولي نمي‌خواست واکنش نشان دهد.

 وقتي که تنها يک بيسکوئيت باقي مانده بود، پيش خود فکر کرد: «حالا ببينم اين مرد بي‌ادب چکار خواهد کرد؟»

مرد آخرين بيسکوئيت را نصف کرد و نصفش را خورد.

 اين ديگه خيلي پرروئي مي‌خواست!

 او حسابي عصباني شده بود.

 در اين هنگام بلندگوي فرودگاه اعلام کرد که زمان سوار شدن به هواپيماست. آن زن کتابش را بست، چيزهايش را جمع و جور کرد و با نگاه تندي که به مرد انداخت از آنجا دور شد و به سمت دروازه  اعلام شده رفت. وقتي داخل هواپيما روي صندلي‌اش نشست، دستش را داخل ساکش کرد تا عينکش را داخل ساک قرار دهد و ناگهان با کمال تعجب ديد که جعبه  بيسکوئيتش آنجاست، باز نشده و دست نخورده!

 آن مرد  بيسکوئيت‌هايش را با او تقسيم کرده بود!!!!!!

************************************************************

سلام آقاي جومونگ .اميدوارم حالتان خوب باشد و ملالي در وجود شريف نباشد.

اگر از احوال اينجانب و ساير هموطنان بپرسيد بنده که مخلص جناب عالي و تمام اعضاي گروه دامول هستم . هموطنان هم همگي دوست دار جناب عالي هستند و هرشنبه و سه شنبه مشتاقانه پاي تلويزيون مي نشينند تا جمال مبارک جنابعالي وياران را ببينند و مرحبا بگويند و بر هر چه تسو و تسوئيان لعن و نفرين بفرستند.

و البته بعضي ها هم به خاطر تماشاي جمال کم مثال بانو سوسانو به تماشاي سريال شما مي نشينند.به من چه؟

مرا که توي قبر اونها نمي گذارند. غرض فقط اين بود که بگويم اينجا همه جور آدمي هست.

آقاي جومونگ من خيلي خوشحالم که سريال شما را تلويزيون ما نشان مي دهد.

آخه مي دانيد؟ ما توي سرزمين بزرگ مان اصلا آدمي مثل شمانداريم!

نه درتاريخ مان نه درقصه ها و افسانه هامان مثل شما نداريم. به همين جهت ديدن شجاعت هاي شما ،درستي شما ،کارداني شما برايمان لذت بخش است .

چه کسي مي تواند سه تا تير در کمان بگذارد و هرسه رابه هدف بزند؟!! چه کسي مي تواند آنهمه صبرکند تا اعتماد آدمي مثل تسو را به دست بياورد؟ چه کسي مي تواند يک تنه به وسط يک فوج بزند و همه را از دم تيغ بگذراند؟

اين کار فقط و فقط ازجنابعالي برميايد.

عموي پدرم مي گويد رستم زور صدتا جومونگ را داشته است.

ولش کنيد لطفا. پير است و هذيان مي بافد .

کلي هم اسم هاي اجغ وجغ مثل گيو و گودرز و سياوش و بيژن و کيخسرو و اينها پشت سرهم رديف مي کند که مثلا اينها اساطير مايند .

من که جدي اش نميگيرم اگر آنها اسطوره بودند،چون اگر از جنابعالي سر تر بودند چرا صداسيماي ما ازشان فيلم نمي سازد؟

مگر رستم هماني نبود که چند وقت پيش ها يک سريالي ازش نشون داد؟ سرو ته اش هم معلوم نشد کجا بود و به کجا رسید!! رستم هم که همش فقط حرف ميزد!!! اگر اسطوره ی ما اون بود ما اصلا اسطوره نخواستيم!

نقدهایی چند بر این سریال..... «جومونگ»:

داستان سریال مربوط به ۱۰۸ سال قبل از میلاد مسیح (بیش از دو سه هزار سال پیش) است در صورتی كه از لباس ها، تجهیزات، قصرها و ساختمان ها و كلا شكل و شمایل فیلم چنین می توان دریافت كه داستان حداكثر مال ۵۰۰، ۶۰۰ سال پیش است. باور كنید دو سه هزار سال پیش یك چنین امكاناتی نبود!

 كارگردان به گذشت زمان توجه نكرده است. اكنون بیست سال از به دنیا آمدن جومونگ می گذرد ولی انگار فقط جومونگ بزرگ شده است! بقیه بازیگران همان طور جوان هستند و اصلا پیر نشده اند! همه چیز همان طور باقی مانده است.  (مادر جومونگ) يون سو متولد 27 اكتبر سال 1971 است و ايل گوك متولد 21 اكتبر همان سال. يعني جومونگ 6 روز از مادر خود بزرگتر است!

نورپردازی تخت و نبود كنتراست، جذابیت فضا و اثرگذاری بازی ها را با كاستی و چالش هایی رو به رو می كند. ماهیت حماسی و دراماتیك داستان ایجاب می كند تا نورپردازی به گونه ای طراحی شده كه به اثر استواری و وضوح بیشتری بخشد.

 این كاستی به گونه ای دیگر در گریم چهره بازیگران نیز به خوبی به چشم می خورد. به تمیزی و شفافیت چهره ها در مواردی كه شخصیت یا تیپ ها در فضا درگیری یا فعالیت های شدید فیزیكی اند، دقت كنيد هميشه تميز و شسته و رفته هستند .

جالب اينجاست كه لباسها هميشه تميز و اتو كشيده هستند آن هم در 2 يا 3 هزار سال پيش با اينكه هيچوقت شسته نميشوند هميشه از تميزي برق ميزنند!! و جالب اینکه اين موضوع فقط مختص به پادشاه و وزيران و افراد رده بالا نيست بلكه اشخاص زير دست و حتي كساني كه در زندان بسر ميبرند نيز همچين وضعي دارند .

 حالت مصنوعي بازي ، اضافي بودن بسياري از برداشتها براي كشدار كردن سريال ،‌ در بعضي از قسمتها آبكي بودن داستان ، صحنه هاي بسيار ضعيف نبرد و ... هم به اين موارد اضافه كنيد

"عصر ایران"

 

ضمنا سیاستگذاری صدا وسیما مبنی بر پخش فیلم های کره ای نمایش چگونگی پیشرفت مردم کره در سایه بکارگیری استعداد خود انسان و همت و پشتکارشان بود که متاسفانه به جز سریال "تاجر پوسان" در باقی فیلمهای پخش شده ی کره ای (شرق آسیایی) هیچ نشانی از معنای فیلم برای ما ایرانی ها مشخص نیست.

واقعا برای خودم ناراحت می شوم وقتی جوانان کشورم دنبال دی وی دی های دو و سه و نمی دونم چند!! جومونگ و امثالهم هستند.

خدایا من اشتباه می کنم یا اینان؟!!!

چرا آنها که باید کاری نمی کنند! و مهمتر چرا من کاری نمی کنم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!