عراق..

کشوری که در همیشه تاریخ، یکی از کانونهای توجه جهانیان بوده است.

ظهور شمار زیادی از پیامبران، پیدایش تمدنهای بزرگ و اختراع خط و .. همگی افتخارات این کشور است.

و اما منِ بچه شیعه افتخارم اینست که به این کشور خواهم رفت در حالی که به زیارت چندتن از ائمه معصوم می روم.

باورش هنوز برای من سخت است. نمی دانم چرا لایق این افتخار شدم. به خود که نگاه می کنم...

شاید دلیلش، تلنگر باشد..!! تلنگری برای معرفت، برای شناخت و برای آنکه از نو دنیا را باید شناخت؛

وگرنه دلیل انتخاب منِ گنهکار چه می تواند باشد جز اینکه می خواهند آدمم کنند! و من همچنان شرمنده ام!

شرمنده ای برای تاریخ! و شاید فردا شرمنده نباشم..!
کاش میانبری برای وصل یار باشد و من مشتاقانه انتظار آن لحظه را می کشم.

لحظه ی نور، لحظه ی شور، لحظه ی سرور و لحظه ی رسیدن به شعور..

لحظه ی عاشقی کردن؛ عاشقی از نوعی دیگر، و این بار نه عاشق، معشوق است بلکه خود، عاشق است.

عاشقی که انتظار می کشد.. انتظار عاشقش را.. و تویی که اجابت می کنی تا اجابت شوی!

و تو چرا همیشه شرمنده ی آن عاشقت هستی؟ برو و با پاهای استوار بگو که او را می خواهی! بگو که آن همه عرفان را درست یکجا میبینی! بگو که باورت نمی شود از آن همه عرفان نصیب تو فقط یک شفاعت خشک و خالی!

بگو که عاشقش هستی، بگو که می خواهی جرعه ی معرفت را بنوشی و .. آدم شوی!!

اینجا دیار علی(ع) بود که باید معرفت می گرفتی!

و اما دیار حسین!

جهت گوهر فایق به تک بحر حقایق /چو بسر باید رفتن چه کنم پای دوان را

و اینجا تو قلبت را بگذار و بگذر

دلی به اندازه ی اقیانوس دارد که تو هم توی آن جا شدی!

و کاش برای گذشته و آینده ی ما هم جا داشته باشد

و چرا این بزرگ افتخارِ من در دهه اول محرم اتفاق افتاد؟! این هم نشانه ی دیگری ست؟

و امام کاظم که کظم می کند غیض را و تو چقدر کظم داشتی که پیش کاظم میهمان شدی؟

و امام بخشندگی که جود کرد میهمانی خود را به تو. که تو هم در این سفره لقمه ی درشتی برداری و دست پر باشی

و کاش تو دست پر برنگردی بلکه دست پر بمانی..