سفري به معرفت داشتيم.. سفری به بی نهایت..


آنجا که جنون واژه ای کوچک است و عشق بازي کودکانه اي مي نمايد.


آنجا که زمين از زمان جداست و زمان به دور خورشيد مي گردد.


--------------------------------------------------

تابش سرزمین عراق معروف و مشهور است؛ اما حضور ما در عراق در آخرین ماه پاییز بود و خنکی شب بیشتر گریبان گیر بود تا گرمای روز.

از مرز که رد شدیم ساعت حدود 10صبح بود که نهار را گرفتیم و خوردیم. اولین شهر خانقین بود که شهرِ به نسبه آبادی بود و همه در تدارک ماه محرم بودند. به طوریکه نوجوانانش در کناره ی جاده ی اصلی مشغول نصب پرچم های سیاه و سبز محرم بودند.

از همین حوالی بود که دو دستگاه نفربر مسلح به عنوان اسکورت به جمع چند اتوبوسی زائران ایرانی اضافه شدند و تا نزدیکی مکانی که در آن نماز ظهر و عصر خواندیم همراه ما بودند.

بعد از نماز، یک نفر عراقی به عنوان مأمور امنیتی به اتوبوس ما آمد و تا نجف همراه ما بود.

حرکت ما به سوی بغداد و از آنجا به سمت نجف ادامه یافت تا حوالی عصر به هتل الدوحه رسیدیم.

بعد از استقرار در هتل و کمی استراحت راهی حرم باصفای امیرالمونین علی(ع) شدیم.

---------------------------------

و تو چه می دانی در کدام بارگه عشق قدم نهادی!

آن لحظه ای که زمین زیر پایت مرد و تو خواستی پرواز کنی باقیِ زمان را

کاش بدانی که حیدر، فاتح خیبر، شیر دلاور، حسنین را پدر و محمد(ص) را یاور است.

و مقصد گامهای تو سوی مزار این راهبر است. که نه مزار بلکه نشد دلت را اینجا مذاری، مجبور شدی دل و روح ات را بذاری و بروی!

------------------------------

عصر روز دوم حرکت به سمت کوفه داشتیم و مسجد کوفه

مسجدی که علی(ع) در آن نماز بگذارد، اگر قطعه ای از بهشت نباشد بی مهری است.

وحال تو در آن سجده گاه عشق سر به طاعت و بندگی فرود می آوری.

به خانه علی(ع)-طبق راویتی خانه خواهر علی(ع)- که می روی بوی خوش حسنین را استشمام می کنی که در حال کسب فضیلت از دو اقیانوس معرفتند.

و دارالخلافه ای که نمی بینی!


صبح روز سوم باز به کوفه می آییم و این بار به مسجد سهله می رویم تا نماز در مقام بزرگان بجای آوریم و عشقبازی با اولیا و انبیاء خدا داشته باشیم.

عصر آن روز در وادی السلام و در خانه ی اموات عاقبتِ یکسان بنی بشر را می بینیم و اینکه هرچند روی قبرها را کاخ بسازند اما زیر قبر کوخی بیش نیست! مهم آنست که از زیر این کاخ و کوخ به کجا بروی! کوخ یا کاخ؟!


اما شهر نجف..، شهری تقریبا بزرگ و پرجمعیت که شاید بیش از 90 درصد آنها شیعه باشند.

چیزی به نام بی حجابی یا بدحجابی نه تنها در نجف و کوفه بلکه در بغداد و خانقین و هیچ کجای دیگر عراق ندیدیم (مگر در گیت مرزی که نمیدانم کجایی بودند!)

اکثر مردم بازاری آن به زبان پارسی تا حدی که جنس خود را بفروشند آشنا هستند.

سایر مردم هم اگر فارسی بلد نباشند انگلیسی کامل یا دست و پاشکسته بلدند.

درکل مردم بدی نیستند و کاری به کار غریبه ها هم ندارند. دیدن اینهمه غریبه اکثرا ایرانی برایشان عادت شده است.

دُرّ نجف مشهور است اما من دُرّ خوب پیدا نکردم!

از هتل الدوحه تا حرم باید از میان بازار اصلی نجف عبور می کردیم و با مردم گرم می گرفتیم.

از ایست و بازرسی های جاده های عراق همین بس که هر 10-15کیلومتر یک ایست بازرسی بود و در هر گیت هم یک دستگاه بمب یاب که دست یکی از شرطه ها بود دیده می شد.

و برای ما جالب بود که چرا موقعی که می خواهند ماشین یا منطقه ای را از امواج این دستگاه بگذرانند قدم می زدند یا درجا می زدند.. این را آخر سفر در سامرا فهمیدم.

از هتل تا حرم هم دوسه گیت بازرسی بدنی بود که بیشتر شبیه رفع تکلیف بود تا بازرسی دقیق بدنی. شاید هم دستگاه خاصی داشتند در کیوسک های خود که بعید بود.


فردا صبح باید از علی دل بکنی و به پسرانش ملحق شوی..

چه عذابی است دل را از قفسه ی تنگ سینه درآوردن و با او خداحافظی کردن..!

حدود ساعت 10به حرم دوطفلان مسلم می رسیم و بعد از زیارت در بازار این روستای خوش آب و هوا چرخی می زنیم و رطب یا تمور می خریم و می خوریم که هنوز نفهمیدم فرق تمور با رطب در چیست؟!

هنگام ظهر به کربلا می رسیم.. کرب و بلا

با دیدن گنبد حرم ابوالفضل عباس دلهای همه ناگهان در خود فرو می ریزد و اشک ها از گونه ها جاری می شود.

دلها همگی پرواز به نهایت بی نهایت می کنند و می خوانند آنچه عباس بر بام کعبه فریاد زد.

بعد از استقرار پاهای مان طاقت ماندن ندارند و بند بند را می گشایند تا اینکه به پرواز درآیند.

اینجا بین الحرمین..

کبوترهای دل سرگردان دو حرم هستند که به کجا رغبت نمایند، کاش عشق ما به حسین می گذاشت اول از برادرش رخصت بگیریم!

پرواز چشم های مشتاق دیدنی تر از توصیف هاست و قلمم دست و پایی ناشیانه می زند!

سه روز در کرب و بلا ودیدنی ها و نادیدنی های دیدنی اش!

در کربلا در هتل انوارالبقیع السیاحی مسکن داشتیم که انصافا هتل تمیز و بهتری نسبت به الدوحه نجف بود.

این هتل تا یکی از دربهای حرم ابوالفضل(ع) ده دقیقه پیاده روی داشت و میان راه قسمتی از بازار بود.

بازار کربلا بزرگتر و پرطمطراق تر از نجف است و مردمش بیشتر پارسی بلدند و حتی یکی دو نفرشان ایرانی بودند.

بعضی از بازاریان آنها تخفیف هم می دهند اما بعضی هاشان به هیچ وجه از قیمت خود پایین نمی آیند و این تفاوتشان نمیدانم چرا برایم عجیب است؟

نزدیک باغ امام صادق(ع) و مسجد امام زمان(عج) بازار معروف به بازار امام صادق(ع) است.

برای رسیدن به این بازار باید از کنار حرم اباعبدالله خیابان سدره را طی کنی تا به نهر حسنین برسی که بعضی ها اعتقاد دارند این همان نهر علقمه است اما علما رد کرده اند. مقام های کف العباس هم را می گویند که علما رد کرده اند؛ حالا چرا؟! نمیدانم!

صبح روز هفتم خدانگهدار من باشد که از کربلا می روم.. به سوی سامراء

از امام شهید تا امام غایب همراه با دعای ندبه!

سیدمحمد-عموی بزرگوار صاحب الزمان(عج) کسی است که سیدالشهدا جواب سلام او را در کربلا داد و او مزار حسین را یافت و برآن مزاری ساخت تا عشاق راه کعبه دل را گم نکنند.

این مزار در نزدیکی شهر بلد قرار دارد.

به سامرا آمدیم..

حرمین امام هادی(ع) و امام حسن عسکری(ع) که در حال تعمیر است دیدن دارد؛ که بعد از تعمیر این دیدنی را ندارد!

و مزار دختر امام جواد(ع) و مادر امام عصر(ع)

چون حوصله ی بازار را نداشتم نزدیک پارکینگ رفتم آنجا با یکی از شرطه ها سرصحبت را باز کردم. او پارسی بلد نبود و من به اندازه کافی عربی نمیدانستم و او هم به قدر کافی انگلیسی بلد نبود!

خلاصه با مخلوطی از انگلیسی و عربی با هم حرف زدیم و فهمیدم که او 25سال داشت و یک دختر و یک پسر هم دارد و ساکن شهر بلد است. و اینکه شرطه های معمولی عراقی ماهی 900دلار در قبال در خطر بودن جانشان می گیرند.

و او برایم توضیح داد که آن دستگاههای بمب یاب بدون باتری هستند و  آن دستگاه به روی سینه ی شرطه نصب می شود و وقتی او حرکت می کند یا درجا می زند با تپش قلب او دستگاه انرژی می گیرد!


بعد از نماز ظهر و عصر و صحبت با آن شرطه جوان به سمت کاظمین رفتیم!

در راه نهار گرفتیم و در اتوبوس خوردیم.

به کاظمین که رسیدیم شب شده بود .

امام موسی(ع) و امام جواد(ع)..

سلسله بندنده شدم..!
و تو کجای کار هستی در این سفر..!!

و چرا سفر..؟ این که سفر نبود این اصل زندگی بود و مابقی سفر است.

رفتی تا به سفر ادامه دهی و شاید دوباره به اصل زندگی رسیدی.

...

-------------------------------------------------------

دانلود تیتراژ برنامه یک صحرا عطش  دانلود تیتراژ 1صحرا عطش

دانلود صوتی (حجم1.3مگابایت)

دانلود تصویری (حجم14.9مگابایت)


و متن شعر تیتراژ برنامه یک صحرا عطش:


زدلم برود غم عالم اگر غم کرب وبلا نرود زدلم  ///  همه دم زسری که به پای حسین بن علی نفکنده امش خجلم

نه سزا بود این که جدا نشود زتن آن سر پر زهوای حسین   ///   همه پیر و جوان، همه کون و مکان و زمین و زمان به فدای حسین

نرسی به حقیقت کرب و بلا دل خود زدوعالم اگر نکنی   ///   زعوالم جان تو چه بهره بری که هماره اسیر حصار تنی